جدول جو
جدول جو

معنی کمان ساز - جستجوی لغت در جدول جو

کمان ساز
(تُ / تُ رُ فُ)
کمانگر و آنکه کمان می سازد. (ناظم الاطباء). کمان سازنده. آنکه کمان سازد. (فرهنگ فارسی معین) :
ز غمزه تیر و از ابرو کمان ساز
همه باریک بین و راست انداز.
نظامی.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
کمان ساز
آنکه کمان سازد
تصویری از کمان ساز
تصویر کمان ساز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمانه ساز
تصویر زمانه ساز
سازگار با روزگار، کسی که با اوضاع و احوال روزگار می سازد و شکایت نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلان سال
تصویر کلان سال
پیر، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمان دان
تصویر کمان دان
ظرفی که کمان را در آن بگذارند، قربان، نیم لنگ، کمانچوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمان دار
تصویر کمان دار
دارندۀ کمان، کسی که در تیراندازی با کمان مهارت دارد، کمان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کهنه ساز. کهنه ساخته. که در زمان قدیم ساخته شده باشد. مقابل نوساز:
تیغ نظامی که سرانداز شد
کند نشد گرچه کهن ساز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باغبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن طراز. (از آنندراج) :
پیری شکوفه کرد و اجل شد ثمرفشان
صد رنگ آرزوست چمن ساز ما هنوز.
میان ناصر علی (از آنندراج).
رجوع به چمن آرای، چمن پیرای و چمن طراز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
حالت و چگونگی کمین ساز:
اجل بر جان کمین سازی نموده
قیامت را یکی بازی نموده.
نظامی.
و رجوع به کمین ساز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ وَ)
سازندۀکلاه. کلاهدوز. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از آن که برای دیگران پاپوش دوزد و تولید مزاحمت کند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ماده بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تُو بَ / بِ)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو:
به هر سو که رو کرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود،
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تِرْ بَ گَ)
کمین دار. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). کمین آور:
کمین سازان محنت برنشستند
یزک داران طاقت را شکستند.
نظامی.
و رجوع به کمین دار و کمین کننده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمان وار
تصویر کمان وار
مانند کمان، خمیده و مقوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه ساز
تصویر کلاه ساز
کلاهدوز، آنکه برای دیگران پاپوش دوزد و تولید مزاحمت کند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کارهای دیگران را انجام دهد: کار گشای، نیک انجام دهنده امور عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین ساز
تصویر کمین ساز
کمین کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان سازی
تصویر کمان سازی
عمل و شغل کمان ساز، محل ساختن کمان
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگسال، سالخورده، سالمند، کهنسال، مسن
متضاد: جوان، خردسال
فرهنگ واژه مترادف متضاد